۱۳۹۱ آذر ۵, یکشنبه

هرگز به خاطر این اشتباه خودمو نمی بخشم امیدوارم بچه ام منو ببخشه


خدا منو ببخشه امروز اتفاقی از جایی میگذشتم خانمم و بچه ام همرام بودن یه جایی تعزیه بود همسرم اصرار کرد بریم تماشا هر چی گفتم خانم من با این مراسما مخالفم خودت که میدونی باز بچه همرامونه و من براش  دیدن این چیزا رو خوب نمیدونم خانمم هی اصرار کرد منم کوتاه اومدم رفتیم تماشا وقتی حسین و یارانش نقش زمین شدند و به قولی شهید شدن و مراسم تموم شد هنوز این جنازه های بازیگر از جاشون حاضر نبودن بلند شن، خیلی از مردم و بچه هاشون هم رفتن و اینا همینطور درازکش رو زمین افتاده بودن بچه ام که تا اون لحظه پیش مادرش بود اومد پیش من و شروع کرد منو با مشت زدن که تقصیر توئه که اینها مردن هر چی بهش میگفتم بابا این الکیه و نمایشه بچه چهار ساله چی سرش میشه نمایش چیه خلاصه اینقدر اونجا وایستادم تا همه رفتن و بعد این امام حسین و یارانش از جا بلند شدن و تازه بچه ام فهمید که اینا نمردن اما خاطره زشت شمشیر زنی این قداره کش ها برای همیشه تو ذهنش موند و من هرگز به خاطر این ماجرا خودمو نمی بخشم بعد از کمی تامل پیش خودم فکر کردم اون بچه هایی که زودتر رفتن و پدرانشون اونها رو با عجله بردن تا خودشون برسونن به یه نهار نذری واقعا از این خیمه شب بازی چه برداشتی کردن آیا برداشت اون کودک چهار پنج ساله غیر از اینه که کشتن آدما چقدر راحته و شاید هم خودش با الگو برداری از این ماجرا و با استفاده از چاقو دوست هم بازی و یا برادرش رو زخمی کنه و یه اتفاق جبران نشدونی پیش بیاد این رژیم که مشخصه چی میخواد و اصلا هم براش مهم نیست برای رسیدن به اهدافش دست به هر اقدامی بزنه اما این مردم چرا و به چه علت آینده بچه هاشونو به خطر میندازن چرا؟ ما داریم به کجا میریم ؟آیا جواب فرزندانمون رو در فردایی که ایران رو از دست داده باشیم چی میخوایم بدیم به هر حال امروز یکی از تلخترین لحظاتم رو سپری کردم یکی به من بگه با بچه ام چه کنم چطور این تصویر زشت رو از مغز کوچولوش پاک کنم .

هیچ نظری موجود نیست: