۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

نامه ای به دختر ایران (دختر زهرا بهرامی کسی که به جرم شهادت ،شهید شد)


دخترعزیزم که نامت را نمیدانم برای همین تو را ((دختر ایران)) مینامم عکست را که دیدم گفتم تو با فرزند من چه فرقی داری؟ پیش خود گفتم : هیچ فرقی ندارید تو هم مثل فرزندم هستی... اما نه یک فرق بین فرزند من و تو هست و آن اینکه تو دختر شیر زن شجاعی هستی که جانش را فدا کرد اما حاضر نشد وجدانش را زیر پا له کند و حقیقت را کتمان نماید و فرزند من فرزند مرد یست!!... ببخشید فرزند نامردیست که این ناجوانمردیها را میبیند، اعدام کسانیکه جانشان را برای آزادی ایران دادند میبیند، ظلمها و شکنجه ها را میبیند و ... اما دم نمیزند آری فرزند من باید از داشتن پدری چون من شرمنده باشد و چه بسیارند امروز فرزندانی چون فرزند من .... مرا ببخش دخترم که توان نگاه کردن به عکست را هم ندارم اشک امانم را بریده و حتی نمیدانم چه مینویسم مرا ببخش... اما نه بهتر است بگویم ما را ببخش میدانی عزیزم تو در هلند زندگی کردی و شاید آنقدرها هم در ایران کسی شما را نمیشناخت بگذار برایت تعریف کنم که همین چند روز قبل حدود 80 نفر از ایرانیان بر اثر سقوط هواپیما جان دادند و دولت اعلام کرد که هوا خراب بوده ما هم باور کردیم خیلیها صدایشان درآمد که نه اینطور نبوده و دلیل سقوط چیز دیگریست ما فکر کردیم اگر ثابت شود دلیل سقوط سهل انگاری مسئولین بوده لابد مردم انقلاب میکنند خوب 80 نفر که کم نیست در تونس یک نفر خودش را آتش زد به یک ماه نکشید حکومت آنجا توسط مردمش مسقوط شد خلاصه اینکه یک خلبان با وجدان و وطن پرست جانش را به خطر انداخت و توضیح داد که مقصر سقوط هواپیما مسئولین سازمان هواپیمائی هستند و این ادعا را با توضیحات کامل ثابت نمود و همه هم فهمیدند اگر در هلند این اتفاق میافتاد مطمئنم که مردمش درب سازمان هواپیمائیش رو گل میگرفتند اما اینجا حدااقل این 80 نفر که اقوام و خویشاوندانی داشتند شاید باورت نشود که از هیچکس صدایی درنیامد آن خلبان شجاع که جانش و شغلش را به خطر انداخت و آن افشاگری را در اینترنت کرد فکر میکرد لابد فردا در ایران انقلاب خواهد شد اما صدا از سنگ درآمد از این ملت نه !! مادر عزیز تو یک نفر بود... اگر در این کشور روزی 1000 مادر را اعدام کنند صدایی از هیچکسی در نخواهد آمد! برای اینکه این مردم عاشق امام حسینند این مردم میگویند اگر ما در صحرای کربلا بودیم به امام حسین میپیوستیم اما دروغ میگویند باور کن اگر من آنجا بودم فقط فرار میکردم چرا دروغ بگویم تازه امام حسینی که اینها به خاطرش سینه میزنند قمه میزنند وزنجیر میزنند ایرانی را دشمن عرب میدانست ومیگفت عرب یک دشمن دارد و آن عجم است که باید به بندگی اعراب درآید ! آنوقت عجمها را ببین چطور خود را برایش تکه پاره میکنند اما فرزندان و مادران این مملکت را طاغوت زمان سلاخی میکند اصلا نمیبینند... همه کور وکر میشوند غافل از اینکه یزید زمان اکنون در ایران است و اگر واقعا به افسانه حسین و یارانش معتقدند خوب این گوی و این میدان،،، بگذریم این ملت اگر همین چند سطر را بخوانند سر تکان میدهند و میگویند درست است درست است اما به فاصله چند ثانیه بعد همه چیز را فراموش میکنند! دختر گلم یادت باشد برای آیندگان از دوران ما چیزی نگویی که بس است هر چه آبرویمان رفت تو هم مانند مادرت شیر زنی شو اما یادت باشد نه برای مردم کشورت که اینها نه قدر میدانند و نه یادشان میماند اصلا باورم نمیشود که کوروش ایرانی بوده باورم نمیشود که رستم از اجداد ما بود... نه آنها نمیتوانند ایرانی باشند!... اما این را هم فراموش نکن که ما کسانی داشتیم مثل ندا مثل سهراب که پر کشیدند و رفتند آنها مرگ را بر زندگی ذلت بار ترجیح دادند اگر خواستی از کشورت و مردمش بگویی قصه آنها را بگو شاید کمی آبروی رفته به جو بازگردد .. عزیزکم میدانی این رژیم منحوس باید چنان وحشتی از مردم میداشت که جرات نمیکرد حتی مادر تو را بازداشت کند چه رسد به زندان و اتهام واهی مواد مخدر و حالا هم اعدام !! تا یادم نرفته این را هم بگویم که ما هرگز باور نمیکنیم که مادرت مواد مخدر خرید وفروش میکرده هیچکس باور نمیکند حتی خود آن قاضی بی وجدانی که حکم اعدامش را صادر کرد. همینجا از طرف خودم به تو قول میدهم اگر یک قطره خون در بدنم مانده باشد انتقام مادرت و دیگر بیگناهانیکه اینچنین از پیش ما رفتند را خواهم گرفت به جان عزیزهر دو فرزندم (که یکی از این دو تو هستی) سوگند میخورم که از خون مادرت نخواهم گذشت هر طور شده ایران را بیدار میکنیم نمیگذاریم مردم بیش از این بخوابند چیزی نمانده تا طلوع آفتاب باید همه بیدار شوند ... به قاتلان مادرت هشدار میدهم که دمشان بگذارند روی کولشان و به صورت ناشناس بروند ودر گوشه ای پنهان شوند چون کافیست ملت کمی نیم خیز شود آنوقت است که این کشور پر میشود از کوروش ،رستم ،کاوه آهنگر ،ندا و... و این سیل خروشان را هیچکس نخواهد توانست مانعش شود و در یک چشم بر هم زدن خانه طاغوت زمان را بر سرش خراب خواهند کرد !! همینجا پیشنهاد میکنم نام یکی از میدانهای تهران را به نام زهرا بهرامی شهید راه حق و حقیقت نامگذاری کنیم تا یادش همیشه در اذهانمان زنده بماند تا فراموش نکنیم که زهرا میتوانست مانند خیلیهای دیگر فراموش کند که چه دیده است و اکنون در کنار فرزندش باشد هیچکس هم ملامتش نمیکرد مانند آنها که دیدند و رفتند و اکنون کنار خانمواده هایشان هستند . دختر عزیزم حرف برای گفتن بسیار دارم اما دیگر توانی برایم نمانده باشد تا در فرصتی دیگر برایت باز هم بنویسم هرگز شهامت مادرت را و معصومیت چشمان تو را فراموش نخواهم کرد سرت را بالا بگیر و افتخار کن احساس کن که پیروز شده ای چون مادرت هم برای همین جانش را فدا کرد هرگز فکر نکن اگر مثل مادرت باشی به جایی نخواهی رسید مثل او باش که یاد و خاطره او چراغ راه مبارزه ما خواهد بود سربلند باشی دختر ایران .

هیچ نظری موجود نیست: