۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه

اظهارات سپیده پور آقایی در مورد مفقود شدن خواهرش سعیده پور آقایی

سپیده پور آقایی در پی پیگیرها وتحقیقات که در مورد کشته شدن خواهرش انجام داد به وزارت اطلاعات احضار شد اما ایشان به جای مراجعه به اطلاعات با یک تصمیم عاقلانه از ایران خارج شد این متن برگردان گزیده ای از اظهارات این خانم درمصاحبه با صدای آمریکاست که از ماجرای خواهرش پرده برمیدارد .
پدر من دو بار ازدواج کرده بود که سعیده خواهر ناتنیم است مدتها بود که ما به خاطر اختلافات خانوادگی با خانواده سعیده هیچ ارتباطی نداشتیم ازطریق تلویزیون صدای آمریکا از کشته شدن سعیده ومراسمی که برایش گرفته بودند آگاه شدم به سایتها مراجعه کردم تا اطلاعات بیشتری به دست آورم همه موارد نشان از این میداد که سعیده همان خواهر من است به جز یک مورد و آن شهید شدن پدرم که اینطور نبود پدرم بر اثر سکته قلبی از دنیا رفته بود، به دلیل اینکه ارتباطی با آنها نداشتیم حتی آدرس منزلشان را هم بلد نبودم به مسجدی در قلهک که مراسم در آنجا برگذار شده بود مراجعه کردم اما مسئولین هیئت امنای مسجد بعد از اینکه مدارک هویتی خود را به آنها نشان دادم تا مطمئن شوند من خواهر سعیده هستم وآدرسشان را در اختیارم بگذارند از این کار امتناع کردند ویکی از همین افراد به من گفتند که تا به حال در طول مدت کارشان در مسجد با چنین مشکل بزرگی برخورد نکرده بودند وکاملا مشخص بود که ترسیده اند فردای آنروز به فتر آقای کروبی مراجعه کردم وآنجا توانستم آدرس منزل را بدست آورم ، به آدرس مورد نظر رفتم که در طبقه سوم یک آپارتمان بود وقتی زنگ منزل رازدم مادر سعیده که من صدایش را میشناختم گوشی را برداشت خودم را معرفی کردم در همین لحظه زن دیگری که در منزل بود گوشی را از مادر سعیده گرفت ومرا تهدید کرد که به پلیس 110 زنگ میزند ومزاحمشان نشوم در هنگام خروج از ساختمان از همسایه ها در مورد سعیده پرسیم که همه گفتند دختر بسیار موقر ی بوده وما هیچ گاه مورد منفی در رفتار وکردارش ندیده بودیم . دو روز بعد دوباره به منزل سعیده مراجعه کردم اینبار سمجتر از دفعه قبل به مادر سعیده گفتم اگر در را باز نکنی من از اینجا تکان نمیخورم سعیده خواهر من است ومن حق دارم که اگر مرده محل قبرش را بدانم ، مادر سعیده از منزل خارج شد ومرا به داخل نبرد از او سوال کردم چه به سر سعیده آمده است؟ گفت: من روز 13 شهریور برای خرید دارو از منزل خارج شدم وقتی برگشتم دیدم درب منزل باز است سعیده نیست وچیزی از منزل سرقت نشده پرسیدم موبایلش را برده بود گفت بله وچند تا سی دی هم نبود. به پلیس مراجعه کردم وماوقع را گفتم وبعد از ده روز مجددا مراجعه کردم باز هم جوابی نشنیدم ناچار به دفتر ریاست جمهوری رفتم آنها به من قول مساعدت دادند به دفتر آقای کروبی هم رفتم وماوقع را به آنها هم گفتم ودر خواست کمک کردم بعد از دو روزاز طرف نهاد ریاست جمهوری با من تماس گرفتند وگفتند به پزشک قانونی جهت شناسایی جنازه بروم به آنجا که واقع در نازی آباد بود رفتم واز گردنبند وساعت مچی سعیده اورا شناسایی کردم،پرسیدم سعیده از نظر سیاسی چه طور دختری بوده گفت:سعیده در راهپیمایی ها شرکت میکرده وشبها الله اکبر هم میگفته است.
ادامه حرفهای سپیده : چند روز بعد دونفر که یکی از آنها سرهنگ میر قیاسی خود را معرفی میکرد به درب منزل ما مراجعه کردند واز من خواستند این موضوع را پیگیری نکنم پرسیدم چرا من خواهرش هستم من حق دارم گفتند به صلاح شماست که از این ماجرا دوری کنید یک بار هم مرا به اطلاعات خواستند وقتی آنجا رفتم به من گفتند سعیده با مادرش تماس گرفته ومشخص شده که او زنده است وجالب بود که گفتند ما هنوز نمیدانیم که او کجاست ودو روز بعد ماجرای آمدن مادر سعیده وخود سعیده درصدا وسیما اتفاق افتاد وآن حرفهایی که مادر سعیده گفت (برای کسانی که از موضوع اطلاع ندارند توضیح: مادر سعیده در یک مصاحبه تلویزیونی اعلام کرد دخترم چندین بارا ز منزل فرار کرده بود ومن از دستش عاصی شده بودم آنروز هم از پنجره مشرف به خیابان به بیرون میپرد که باعث شکسته شدن پایش میشود وخانواده ای اورا پیدا میکند ونزد خود تا سلامتی کامل نگاه میدارند اما من که از این موضوع اطلاع نداشتم واز طرفی ازجانب دخترم کلافه شده بودم چون اصلا دختر سر براهی نبود وبارها آرزوی مرگش را کرده بودم به پیشنهاد دوستانم برایش مجلس ختم گرفتم ) بعد از این ماجرا مرا مجدادا به اطلاعات فرا خواندند اینبار می دانستم که آنها ازمن در خواست نامتعارف خواهند داشت چون من از خیلی از حقایق در این مورد مطلع بودم بنابراین به جای رفتن به آنجا از کشور خارج شدم.
نتجه گیری نویسنده : کاملا مشخص است که این یک سناریو بوده از طرف کودتاگران برای بد نام کردن آیت ا... کروبی وماستمالی کردن وقایع کهریزک وکشته شدگان تظاهراتها واتفاقات بعد از انتخابات ، اما از آنجا که ماه پشت ابر نمیماند آبروی خودشان رفت ودر این بین آقای کروبی وهمکارانشان بیش از پیش بین مردم محبوبیت پیدا کردند.
کاملا مشخص است هنگامی مادر سعیده در منزل نبوده مامورین سعیده را میربایند واو در بازداشت بوده اما از آنجا که در تحقیقات مشخص میشود سعیده عمو عمه دایی وفامیل نزدیکی ندارد کیس خوبی برای اجرای این دسیسه شناخته میشود مادر سعیده واقعا فکر میکرده دخترش مرده ودر این شکی نیست که در ابتدا این زن واقعا دنبال دختر گم شده اش میگشته حتی روزی که برای تشخیص هویت جنازه میرود اینجا یک سوال پیش میآید که مادر سعیده بالاخره یک جنازه را به عنوان دخترش شناسایی کرده اگر دخترش نبوده پس آن جنازه متعلق به کدام دختر بیگناه دیگر است؟... در ادامه به این مادر پیشنهاد میشود که اگر سلامت دخترش را میخواهد باید با آنها همکاری کند ، من میگویم هر مادری این کار را میکند خصوصا یک زن تنها که هیچ پشت وپناهی جز خدا ندارد در واقع این مادر دخترش را از مرگ حتمی نجات داده حال به هر شکلی ، همسایه های سعیده به خواهرش گفته بودند که ما شبها چندین بار صدای گریه این مادر را شنیده ایم ،در ادامه مادر این دختر به سپیده میگوید دخترش شاگرد اول مدرسه بوده و در زندگی شخصی هیچ کم وکسری نداشته همینطور همسایه ها هم اورا دختری بسیار موقر معرفی کرده بودند چطور ممکن است این دختر چند بار از منزل فرار کند؟اما پریدن این دختر از پنجره وشکستن پایش این از همه خنده دار تر است چرا که منزل سعیده در طبقه سوم آپارتمان واقع بوده و اگر او از این ارتفاع میپرید همانجا همه این سناریو تعطیل میشد چون دیگر سعیده ای وجود نداشت تجربه نشان داده که انسان از چنین ارتفاعاتی فقط در صورتی که جانش در خطر باشد میپرد مثلا آتش سوزی شود یا کسی بخواهداورا بکشد.به هر حال بهتر است بقیه نتیجه گیریها را بگذارم به عهده خود شما .

هیچ نظری موجود نیست: