اعتراف
در سرزمین من ، زن بودن جنایت است
و من کتمان نمی کنم
جُرم ام این است که با یک جانی از عشق سخن رانده ام ..
در سرزمین من ، زن نیمه ی نا تمام من است
و من کتمان نمی کنم
جُرم ام این است که با یک نیمه ی نا تمام خود به برابری ِ تمام سخن گفته ام ..
در سرزمین من ، عاشق بودن گناه کبیره است
و زنان کتمان نمی کنند
گناهکارترین عاشقان سرزمین من اند ..
در سرزمین من ، حوا به خاطر یک سیب ، روزی هزار بار سنگسار می شود
آنسان که شیطان کتمان نمی کند ،
از تمامی ِ ادیان برمی خیزد تا به خدا شکوائیه ای ببرد ..
در سرزمین من ، لب ها بوسه را در نگاه ها می جویند
و دست ها عطر نوازش را در تاریکی ها
و من کتمان نمی کنم ..
آخرین جُرم ام این است
که از پیوند دست ها و بوسه ها به عریانی تمام سخن گفته ام ..
در سرزمین من ، اتّهام یعنی جُرم
و آنها کتمان نمی کنند
که از همان ابتدا مرا سزاوار مرگ دانسته اند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر