۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

معصموم یعنی بیگناه؟ یا عاری از اشتباه؟!

چرا وقتی پای منبر مینشینیم هر خزعبلی را باور میکنیم صرف به این دلیل که آن خزعبل را فلان آخوند آنچنانی گفته ؟ آیا عقل انسان برای چیست ؟ تفاوت انسان با چهارپایان در همین است که انسان هر چیزی را که میشنود و میبیند یا حس میکند با عقل و شعورش آنرا تجزیه و تحلیل کرده و در مورد پذیرفتن یا نپذیرفتن آن تصمیم میگیرد آخوندها خصوصا در ماه محرم وقتی به منبر میروند کمی که در حرف زدن گرم آمدند هر چه دلشان خواست میگویند راست و دروغش مهم نیست مهم این است که ملت بیچاره را بگریاند حال به هر نحوی در اینجا به چند نکته مهم اشاره میکنم قضاوت را به عهده شما میگذارم . میگویند امامان معصوم بودند اما معنای معصوم را هم نمیدانند شاید هم میدانند و خودشان را به کوچه علی چپ میزنند ، معصوم در لغت به معنای کسیست که عاری از گناه باشد نه عاری از اشتباه چون اشتباه گناه نیست که به معصومیت آنان لطمه ای وارد نماید مثل اینکه شما میخواهید به قم بروید اما اشتباها وارد جاده ای شوید که به ساری میرود خوب این یعنی اشتباه و این اشتباه از نظر هیچ دینی گناه شمرده نمیشود اما آخوند میگوید که امام اشتباه هم نمیکرد و پا را فراتر میگذارد و میگوید امام غیب هم میدانست ( البته برخلاف کلام خدا که میگوید هیچ کس جز من از غیب خبر ندارد) فرض میکنیم تمام اینها درست باشد که اگر درست باشد باید بگوئیم که امام حسین میدانست در کربلا چه اتفاقی برایش میافتد اما باز هم به کربلا رفت! خوب همین حالا هم خیلیها هستند که به خودشان بمب میبندند و با علم به اینکه حتی جنازه اشان هم به دست خانواده اشان نمیرسد ولی به خاطر اعتقاداتشان عملیات انتحاری انجام میدهند این برایم قابل قبول است اگر امام حسین میدانست در کربلا چه اتفاقی برایش میافتد برای چه زن و فرزندانش را با خود برد برای چه آنها را در معرض اسارت قرار داد از نظر شرع اسلام او اختیار جان خود را داشت و میپذیرم که زنان هم چون بزرگسال بودند با آگاهی به استقبال مرگ رفتند اما آیا آنها اختیار این را داشتند که جان کودکان را به خطر بیاندازند ویا کدام مرد با غیرت که هیچ کدام مرد بیغیرتی حاضر میشود ناموسش را در خطر اسارت دشمن قرار دهد دشمنی که قصد جانش را کرده و آنهم در آن زمان که زنها غنیمت جنگی به حساب میامدند به کسی بر نخورد من این خزعبلات را بیشتر تهمت به امام حسین میدانم که در جهت تخریب او و خاندانش قصه بافی کرده اند نه اینکه یک حقیقت تاریخی اگر کمی آن عقل خود را به کار بیاندازیم میبینیم که که یک جای کار میلنگد. اما یک راه دیگر هم دارد و آن اینگه اعتراف کنند که به مردم دروغ گفتند و امامان علم غیب نداشتند اگر هم داشتند پس امام حسین اشتباه کرد که به کربلا رفت اشتباه گناه نیست که معصومیتش را لکه دار کند هر چند بنده با توجه به دروغهایی که به خورد مردم داده اند حتی به آن معصومیت هم شک دارم انقدر در باره امامان عادت کرده ایم سخنان خوب خوب و متحیر کننده بشنویم که هر دروغی را بدون اندیشه کردن به آن باور میکنیم اگر امامان اینقدر قدرتهای خارق العاده داشتند پس چرا از آن در جهت پیروزی بر دشمنانشان استفاده نمیکردند لابد میگویند مصلحت را چنین میدیدند در آموزه های دین اسلام به این موضوع تاکید شده که اگر شما میتوانید بلایی را از خود دور کنید و نکنید این یعنی خود کشی و خودکشی هم که تکلیفش در تمام ادیان الهی روشن است لازم است مثال دیگری را بیاورم، اگر امام علی غیب میدانست پس مطلع بود که ابن ملجم او را به شمشیر خود ضربت خواهد زد چرا مانع نشد ؟ چرا بعد از ضربت خوردن دستور داد به خانه ابن ملجم بروند و ببینند فرزندانش شیر دارند یا نه؟ و اگر این کار خوبیست و شمایان پیرو امام علی هستید با خانواده دشمنانتان چه ها کردید و میکنید که بر هیچ کس پوشیده نیست. عقل حکم میکند که امام علی حد اقل به چند نفر از طرفدارانش میفرمود وقتی ابن ملجم از پشت سر به من نزدیک میشود او را زیر نظر داشته باشید، آیا حضرت علی هم با پای خویش به استقبال مرگ رفت ؟ آیا تمام امامان که اکثرشان به روایتهای خودتان با زهری که همسرشان به خوردشان داد از دنیا رفتند همه شان از این موضوع مطلع بودند ؟ کدام آدم عاقلی وقتی بداند که همسرش او را میکشد ساکت مینشیند یا حداقل در جهت ارشاد و راهنمایی همسرش برای بازداشتن او از این گناه هیچ اقدامی نمیکند؟ مگر اینکه بگویید امامان اینقدر عقل نداشتند یا اینکه بپذیرید علم غیب نداشتند و... حال قضاوت را به عهده شما خواننده محترم میگذارم از این نوع مثالها بسیار است کدام یک را بگویم مثلا میگویند عمر دنده دخت پیامبر را با لگد به درب خانه شکسته شاید درست باشد ما که آنجا نبودیم اما کدام انسان نادانی باکسی که با او دشمنی دارد پهلوی مبارک همسرش را شکسته و خلافت را از او غصب کرده و به روایت این آخوندهای دجال چه دشمنها که نکرده همسفر میشود بعد از وفات پیامبر آقایان عمر و علی با هم به سفر کوفه و از آنجا به قرن رفتند تا ابای پیامبر را به کسی که وصیت کرده بود برسانند پیامبر که نفرموده بود چه کسی آنرا برساند فقط وصیت کرده بود به اویس قرنی که شتربانی میکرد برسانندچطور این دو دشمن خونی با هم همسفر شدند؟ مگر اینکه داستان چیز دیگری بوده باشد به هر حال بنده قضاوت نمیکنم اینها را گفتم برای اینکه میدانم خیلی از شماها به تکایا و حسینیه ها برای مراسم عزاداری میروید خواستم کمی چشم و گوشتان را باز کنید و هر دروغی را باور نکنید که این زود باوری مردم همان نقطه قوت رژیم سفاک جمهوری اسلامیست.

هیچ نظری موجود نیست: