۱۳۸۹ مهر ۱۹, دوشنبه

شما میدونید خونه حاجی کشور محله تون کجاست؟

امروز 19/7/89 بچه دوساله مو برده بودم پارک نزدیک خونه راستش کار هر روزمه شدم شاگرد این وروجک به هر حال نمیخوام زیاد به حاشیه برم برای همین میرم سر اصل ماجرا : تو یه قسمت از پارک یک سری وسائل ورزشیه که برای استفاده بزرگسالان هستش که تنها چیزی که اونجا دیده نمیشه ورزش کردن بزرگسالان محترمه، وقتی وارد پارک شدم پسرم به سمت همون قسمت پارک رفت و بیخیال وسائل بازی کودکانه مثل سرسره ، الاکلنگ و ... شد اونجا که رسیدیم دختر بچه حدودا شش ساله ای در حال بازی کردن بود پسرم نیز بعد از یک کم نگاه کردن و ورانداز کردن اون دختر باهاش هم بازی شد کمی بعد دخترک با من شروع کرد به حرف زدن : اسمش چیه:(پسرم رو میگفت) گفتم : مهران تو اسمت چیه؟ پروانه به به چه اسم قشنگی آفرین دختر خوبم ( در همین هنگام در حال بالا رفتن از یک وسیله ورزشی بود که زمین خورد دستش را میگیرم و کمکش میکنم تا بلند شود که دمپائیهایش توجه ام را جلب میکند مال خودش نبود ) میگویم: ببین دخترم وقتی پایت در کفش بزرگترها میکنی نتیجه اش همین میشود ، میگوید : به خدا مال مامانمه مال بزرگترها نیست میخواهم از خنده غلط بزنم که خودم را کنترل میکنم با خود میگویم شاید خنده من اثر منفی در روحیه دخترک شیرین زبان داشته باشد لذا به آرامی برایش توضیح میدهم که منظورم از بزرگترها چیست ، دخترک میگوید آن چادر را میبینی ( چادری نزدیک همانجا بود که اعضای خانواده ای درکنار آن نشته بودند) گفتم : بله گفت: همون چادر ما هستش تازه فهمیدم که مسافر هستند لذا پرسیدم از کجا اومدین؟ گفت: اقلید گفتم اقلید فارس؟ گفت نه با تعجب پرسیم کدوم اقلید مگه اقلید دیگه ای هم داریم گفت: حاجی کشور رو میشناسی گفتم کدوم حاجیه کشور گفت همون که شوهرش منصور( شاید هم گفت اصغر یادم نیست) اسمشه ، من که تازه فهمیده بودم که با یک بچه شش ساله دارم حرف میزنم برای اینکه تو ذوق دخترک نزده باشم گفتم آره میشناسم گفت خونه ما نزدیک خونه اوناست تو خونه شون نجمه هم دارن ، خلاصه 10 دقیقه بعد پروانه دخترکی که تو پارک باهاش آشنا شدم رو تنها گذاشتم وبه اتفاق فرزندم به طرف خانه به راه افتادیم اما این گفتگوی کوتاه باعث شد بفهمم که دنیای کودکان چه قدر کوچیکه و چقدر زیبا دلم برای کودکی خودم تنگ شد یادم اومد که تو تموم محله های قدیمی حاجیه کشور داشتیم و همین حالا هم تو خیلی از محله های شهرهای کوچک و بزرگ حاجیه کشور داریم مسئله اینه که تو شهری مثل شهر پروانه، بچه شش ساله این حاجیه خانوم رو میشناسه و حتی میدونه تو خونش چه کسانی رفت و آمد وسکونت دارند ولی آیا خیلی از ما شهر نشین ها حتی همسایه دیواربه دیورمان را میشناسیم ؟چه رسد به حاجی کشور !
کاش کمی در روابط اجتماعیمان تجدید نظر کنیم البته اوضاع به آن بدی هم که من میگویم نیست منظور من محله های جدید الاحداث اعیان نشین شهرهای بزرگ است که اکثر آدم های این محلات حتی همسایگانشان را هم نمیشناسند که این موضوع گاهی موجب اتفاقات بسیار بدی هم میشود مثلا خانه یک نفر را در روز روشن با استفاده از یک دستگاه خاور برای جابجایی اموال مسروقه در مقابل چشمان همسایگان خالی میکنند بدون اینکه کسی حتی شک کند که اینان دزد هستند آیا اگر همسایه های منزل مذکور با هم رابطه در حد آشنایی داشتند چنین اتفاقی میافتاد؟
ببینم آیا شما میدونید منزل حاجی کشور محله تون کجاست؟منزل رعنا خانم چطوراونو بلدید؟ به هر حال من اینو میدونم که اگر میخوایم کفه ترازو به طرف ما سنگینی کنه باید حتما راه خونه این آدمها رو بلد بشیم و از احوالاتشون با خبر باشیم این همون نقطه اتحاد یک ملته پس بیایید از امروز به خودمون قول بدیم که حاجیه کشور محله مون رو پیدا کنیم و اگر میدونیم کجاست بیشتر باهاش بجوشیم وبیشتر بهش سر بزنیم .

هیچ نظری موجود نیست: